32. زمستان منم

ساخت وبلاگ

.

ناهار را در فضای باز میخوردم...

خیلی سرد بود... انگار نه انگار ک بهار شده... مثل اواخر بهمن سرد بود هوا... هی میگفتم چرا انقدر سرده، یخ میزنم...


حالا بهتر میفهمم..

زمستان سی اسفند خداحافظی کرد اما نرفت...

زمستان میدانسته ک بالاخره باید برود اما دلش نمی امده... هی دس دست کرده هی این پا و ان پا... اما انگار بالاخره دیشب تصمیم رفتن را گرفت... جوری سریع ترکمان کرد ک امروز ظهر گرما اذیتم میکرد... زمستان دیشب رفته! دل کنده و رفته!


زمستان منم... 

15. اندوه...
ما را در سایت 15. اندوه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdisorganazedmind9 بازدید : 86 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1396 ساعت: 1:23