شاید

ساخت وبلاگ
این خدا اگرهم باشد خدای ترسناکیست پس اگر فکر کنیم نیست مثبت اندیش بوده ایم

دوستان من گوش کنید:

حریق سرتاپای مرا گرفته است

شما حرف از تسلی میزنید

من این حریق را باید تا قبرستان ببرم 

دوستان من

دعاکنید

دوباره متولد شوم

احمدرضا احمدی

حالم ب طرز وحشتناکی خوب نیست, نابود شده ام, هیچ چیز برایم نمانده, یک احساس غیرقابل توضیحی در ناحیه شکم دارم :)، دلم میخواست خدا باشد, کمکم کند, نیست باورکنید, ادم ک تنها باشد دلش میخواهد خدا باشد, یکی باشد ک بشنود ولی نیست, حرف های داروین و هاوکینگ را هم ک نشنیده باشید میفهمید ک نیست, خواندن ناله های من ازاردهنده خواهد بود, دلم میخواست از خانواده ام کسی را داشتم ک حمایتم کند یا قابل اعتماد باشد یا اصلا بشود برایش گریه کرد, امشب تصمیمم را گرفتم دیگر نقش بازی نمیکنم, میگذارم همه بفهمند اضطرابی ک تحمل میکنم انقدر شدید است ک توان خیلی کارهای معمول را ندارم, میخواهم باور کنند بازی نیست, ناله های من ازاردهنده خواهد بود دیگر نمینویسم, اینجا نمینویسم شاید در یک وبلاگ جدید واردشان کردم, نمینویسم تا زمانیک یا این دوره های ترسناک را طی کنم یا این دوره های ترسناک مرا طی کند مگر حرف جالبی برای انتشار داشتم, ممنون ک ناله های مرا خواندید, اگر نتوانم تحمل کنم و دوباره خواستم ک پست های ناله بگذارم حتمن وبلاگ را حذف خواهم کرد, متاسفم برای خودم ک هرگز چیزی نبودم ک دلم میخواست, برای تمام ضعف هایم متاسفم, برای تمام قوی نبودن ها, من همیشه یک بازنده بودم ک نشست تا تمام ارزوهایش روی سرش خراب شوند, امشب میخواهم فروبریزم شاید پس از امشب یا این بامداد شما تنها کسانی نباشید ک میدانید نویسنده ی این وبلاگ دارای یک ذهن پریشان بود, راستش شاید هم باز در اتاقم ماندم و گریه کردم و کسی نفهمید ک خوب نیستم, فهمیدنش ک میفهمند ولی شاید بازهم تمایل داشتم خودم را در نقش یک دختر قوی جابزنم وقتی ک عرضه هیچ کاری ندارم, شعر احمدرضا احمدی را دوباره بخوانید و فکر کنید وقتی نوشته ب من فکر میکرده...

حرف اخرم اینست ک باوجود اینک میدانم هرگز خودم را نخواهم کشت تابحال انقدر ب ان فکر نکرده بودم, خوابش را نمیدیدم, من بدرد هیچ کاری نمیخورم و نبودم برای دنیا مفیدتر خواهد بود

15. اندوه...
ما را در سایت 15. اندوه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdisorganazedmind9 بازدید : 88 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 21:26