چشم نخوریم

ساخت وبلاگ

بزرگ ک شدم یاد گرفتم وقتی تحمل عقایدشان را ندارم کنارشان بگذارم، این شد ک هیچکس برایم نماند

امشب حالم واقعا بد بود، حس میکردم هیچ جوره شب تمام نمیشود...

دوست دوران بچگی امد پرسید ک چرا بیدارم، گفتم خوب نیستم، حرف زدیم و گفت ک چقدر دلخورست از من، ک چقدر یکدنده‌ام، ک چقدر دلتنگم شده، گفت از خاطرات بچگی، از دیوانه بازی هایمان، از اینک تو کف فلانی بودیم، گفتیم و خودمان را مسخره کردیم و خندیدیم و فهمیدم ک چقدر شیرینست دغدغه یکنفر بودن، چقدر شیرینست ک هیچوقت از یاد کسانی نرویم ک دوستمان دارد، چقدر شرینست تا چهار صبح با یک دوست خیلی قدیمی حرف زدن حتی در این اینستای لعنتی... چقدر ارزشمندند انهایی ک مارا بی هیچ دلیلی دوست دارند، حتی اگر یکدنده باشیم، حتی اگر ولشان کرده باشیم...

پ‌ن: هنوز هم این سوال هست ک ادم ها بر چه اساسی باید کنارمان باشند؟!

15. اندوه...
ما را در سایت 15. اندوه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdisorganazedmind9 بازدید : 68 تاريخ : سه شنبه 2 خرداد 1396 ساعت: 8:36