فریبکاری

ساخت وبلاگ

تصور کنید سرطان خیلی سختی گرفته‌اید و چیزی ب مرگتان نمانده...

یکی از دوستانتان چون چندشش میشود پایش را در بیمارستان بگذارد و خیلی هم برایش مهم نیس ک بمیرید یا نه از وقتی بستری شده‌اید دیدنتان نیامده اما ب خاطر سرزنش دیگران و از روی رفع تکلیف سری بهتان میزند.. از اتفاق پرستار شما خیلی خیلی زیبا و دلرباس و همین پنج دقیقه‌ای ک دوستتان ب خودش زحمت داده تا یک نگاهی بهتان بیندازد یکدل نه صددل عاشق خانوم پرستار میشود.. همین باعث میشود ک هرروز ساعت ها ب دیدن شما بیاید و شماهم ک نمیدانید اوضاع از چ قرارست خودرا مدیون مهربانی او میدانید و افسوس میخورید ک چرا اینهمه مدت ک همدیگررا میدیده‌اید، درست نشناخته بودیدش.. حالا امشب شب مرگتان است، ترجیح میدهید در خیال اینک او بهترین ادمیست ک در زندگیتان دیده‌اید با شادی مرگ را در اغوش بکشید یا بفهمید ک اینها اصلا ب خاطر شما نبوده و این پرستار دلربایتان است ک اورا اینهمه مدت ب عیادت شما میکشانده‌است و مرگ شما هیچ فرقی برای دوستتان ندارد؟! 

میشود برای جوابتان دلیل بیاورید؟!

15. اندوه...
ما را در سایت 15. اندوه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdisorganazedmind9 بازدید : 61 تاريخ : شنبه 23 ارديبهشت 1396 ساعت: 15:29