ب پیرمرد توی کافه بگو منتظرم باشد

ساخت وبلاگ

چقدر دلم برای یک دوست داشتن ساده لک زده, یک دوست داشتن ساده با ریتم ثابته تق.. تق.. تق.. نه از این دوست داشتن ها ک ریتم تق تق تق.. تق......... تق تق...   دارند... دوست داشتن ابدی, بی اندازه, بدون ترس

مثلا دوست داشتن یک پیرمرد ک هرروز بعد از ظهر در کافه ای ک تو هم گاهی ب ان سر میزنی سیگار میکشد و قهوه میخورد... 

کم کم برایت از خاطراتش تعریف میکند و تو محو موهای لطیف یکدست سفیدش میشوی... 

برایت میگوید ک جوانیش را در مثلا المان, نقاش بوده بعد سیگارش را یک پک میزند و تو محو چشمان خاکستری شادش میشوی... 

برایت میگوید فریده خانوم ک سرطانش عود کرد, دلش میخواست برگردد تا نمرده خانه پدری اش را دوباره ببیند, این میشود ک باهم برمیگردید, بعد ب سیگارش یک پک میزند و تو فکر میکنی حتما خیلی فریده خانوم را دوست دارد... 

برایت میگوید فریده خانوم ک مرد, دیگر دلش نمی امده ک برگردد, بگوید مملکت غریب بدون فریده خانوم اصلا نمیشود بغد سیگارش را دود کند و تو فکر کنی ک چه خوب ک دلش نیامده برگردد...

 حالت ک خوب نباشد بپرسد چرا و تو برایش بگویی ک اینروزها سخت میگذرد... اوهم بخندد, بلند بخندد و سیگارش را دود کند و تو فکر کنی ک اگر دنیا تمام شود دلت میخواهد همینجا تمام شود وقتی یک پیرمرد برایت از خاطراتش میگوید و تو فقط فکر میکنی... فکر میکنی ک احتمالا ب یک نوع خاص ولی ساده از عشق دچار شدی... عشقی ک هم ریتمش را دوست داری هم همیشگی بودنش!

دلم بی اندازه برای یک دوست داشتن اینشکلی لک زده

15. اندوه...
ما را در سایت 15. اندوه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdisorganazedmind9 بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 23:16